آمار اسیر6155
https://uploadkon.ir/uploads/82a325_25999999999999.png قالب وبلاگ
ایام سوگواری ام ابیها حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها تسلیت باد

k523880_5132bf90-7967-4a30-9717-e0a2b42f0149.jpg

مطب دکتر

✍ رحیم قمیشی:

ساعت نزدیک به یازده صبح است.

رفت و آمد پرستاران در بیمارستان، دختر را به وحشت انداخته. همه مراجعان به اتاق دکتر پنجاه سال به بالا هستند. هم‌سن پدرش. نگاهی به پدرش می‌اندازد. - پدر، برگردیم مریوان. قول می‌دهم خودم خوب شوم. الان هم خیلی بهترم! پدر هیچ نمی‌گوید. تنها دستی به موهای زیبای دخترش می‌کشد. که نگران نباشد. اینهمه راه نیامده‌اند که به‌خاطر ترس از دکتر و آمپول برگردند. دختر خیلی آرام است، اما معلوم است ترسیده. منشی که می‌گوید بروند داخل مطب، پدر مشعمای پر از عکس‌های رادیولوژی، نوار قلب و اسکن دختر را برمی‌دارد. - برویم عزیزم. دختر قدم‌هایش را کوتاه برمی‌دارد. - بابا حتما به دکتر بگی بهترم! می‌روند داخل. دکتر آنقدر خوشروست و مهربان که ترس دختر کمتر می‌شود. - آی دوکتور، دوخترم قلبش بد کار می‌کنه. لهجه زیبای کردی‌اش پیداست، شانس او دکتر هم کرد است. - چی شده؟ دختر به این خوشگلی که نباید قلبش مشکل داشته باشه. چند سالشه؟ - آقای دوکتور ۱۰ سالشه، تپش قلب داره، شبا از خواب می‌پره، هر شب چند بار، قلبش می‌زنه، تند و تند... کردستان تشخیص ندادن، همه آزمایش‌هاش رو هم آوردم. دکتر نگاهی به دختر می‌اندازد. - برا چی از خواب می‌پری دخترم! - نمی‌دونم دکتر، خوابای بد می‌بینم. صدایش آنقدر لطیف و مهربان است که دکتر را هم متاثر می‌کند. - چرا خوابای بد عزیزم!؟ دکتر همزمان نوار قلب و اسکن را نگاه می‌کند و مشکلی نمی‌بیند. - آزمایش‌ها همه خوبند. - ولی خیلی تپش قلب داره، من می‌ترسم. همین یه دختر رو دارم آی دکتور. دکتر با گوشی‌اش ضربان قلب دختر را چک می‌کند. - نترس دخترم، یه نفس عمیق بکش. دختر چشم‌هایش را به پدرش می‌دوزد تا ضربان قلبش آرام و منظم شوند. نفسش را داده داخل و بیرون نمی‌دهد. صورتش قرمز شده. دکتر می‌خندد و می‌گوید نفس بکشد! - دخترم شب‌ها خوابای چی می‌بینی؟! دختر ساکت است. - خواب پرتگاه می‌بینی؟ خواب مار؟ خواب گم‌شدن؟ چه خوابایی می‌بینی! - خوابِ... پلیس... می‌بینم، دکتر... دکتر به‌هم می‌ریزد، از رنگ صورتش معلوم است که خیلی ناراحت است، خودش هم دختر دارد و می‌فهمدش. - عزیزم پلیس که ترس نداره! - ولی من می‌ترسم... و دختر سرش را می‌اندازد پایین. - دکتر به او می‌گوید قلبش خوبِ خوب است. می‌گوید بزودی کابوس‌هایش هم رفع می‌شوند. می‌گوید هیچ نگران نباشد، بزودی خوب می‌شود. فقط وقتی می‌خواهند بیرون بروند، پدرش را صدا می‌زند. - مگر دخترت چیزی دیده؟ - نمی‌دانم دکتور. شاید هم جایی دیده باشه، اما نمی‌گه. یک بار سرویس مدرسه رو‌ نگه داشتن برا حجابشون، خیلی ترسیده بود. خیابونا رو هم که می‌بینه! - حتما او رو ببر نزد روانپزشک. نباید بگذاری طول بکشه، قلبش خوبه، اما باید تحت نظر دکتر باشه، قلبش تحمل این سختی‌ها رو نداره. و دکتری که روزی بیست تا سی بیمار قلبی سخت می‌بیند، حالا قلب خودش گرفته. باید کمی استراحت کند... انگار بغض کرده! همۀ اینها را پزشک خوش قلب و مهربانش دکتر اسماعیل قیداری امروز برایم گفت. می‌گفت پلیس برای آرامش دادن به این دخترهاست، پلیس برای حمایت از این بچه‌هاست. می‌پرسید چرا کابوس بچه‌ها دیدن پلیس شده. من هم بغض کرده بودم. نمی‌دانم دکتر نمی‌دانم دکتر

[ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ ] [ 2:42 PM ] [ اسیر6155 ] [ ]
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

اینجانب درعملیات والفجر مقدماتی دربهمن ماه   سال 1361درشیب میسان اسیر شدم.
شماره کارت اسارت من 6155بود.برداشت مطالب فقط با ذکر منبع بلامانع است .
بازدیدکنندگان عزیز مسئولیت نظر های داده شده به عهده فرد نظر دهنده می باشد
وارتباطی با مدیر وبلاگ ندارداکثرمطالب جنبه خبری دارد وبه منزله همفکری وهمسویی با فرد نظر دهنده ویا ارائه دهنده مطلب  نیست.
درضمن یادآوری کنم درصورت قطع شدن بلاگفا دوستان می توانند به آدرس
asir6155.blog.irمراجعه نمایید.باتشکرازهمه شما عزیزان که به ما سر می زنید
وبرای دریافت لینک هم باما درتلگرام باشماره09214154643 مدیرسایت درارتباط باشیدوآدرس کانال ما رابیاد داشته باشید
لینک دوستان
لینک های ویژه
موضوعات وب
خرید آسان
امکانات وب
/////////////////////////// //////////////////////
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

///////////////////////// ///////////////////////// //////////////////////////// ////////////////////// /////////////////////// //////////////////////// //////////////////////// ////////////////////